به گزارش پایگاه جـوان انقـلابی ؛ متن این خاطـره بدیـن شـرح اسـت :
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یک روز داشـت می رفـت سمـت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.
شهید چمـران از ماشیـن پیاده شد و دست اونو گرفت و گفـت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
رضا گفت : بروبچه ها که اینجور میگن…..!!!
چمران بهش گفت : اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه……!
مدتی بعد….